سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ارام جانم امدی از ره نگارم امدی

شب بود و ارامشی سهمگین و خورشید که غروبش را زمشرق مینمود.دیدگان ز چادر سیاهی شب تار میگشت .چشمهای در جستجوی مهتاب بود اما بی خبر از ان که ماه امشب در بستر خورشید ارمیده است .دلهای منتظر همه غمگین وفسرده رو بر اسمان نهاده تا که دگر بار ماه طلوع کند تا که رخ یارنهان گشته نمایان اید اما ان شب ماه سهم خورشید بود.دلهای بیقرار بی تاب گشته بود تکسواری ز دور میامد سرخی لبانش خیره کننده بود گوییا همه عالم را دمی در اغوش فشردنش و بوسه بر لبانش ارزو مینمود.تکسوار از میان دلدادگانی میگذشت و بر سرای حقیرانه ما ره میگشود.ناگه در ظلمت گمراهی شب نوری سرخ رنگ جلوه گاه کومه حقیرانه ماشد و تکسوار نگاری بود بر دل تنها و رفیق شب ظلمت زده ما.افتخار در اغوش کشیدنش نصیب کلبه ما شدو لب های خشکیده ما بوسه بر ان لعل بی تاب و بلوری رنگ نمود.ان شب یار در خانه ما و ماه نیز طلوعش از پس کومه حقیرانه ما که نور طالعش را ز لبان یار ساطع مینمود

ا